خر، الاغ یا درازگوش[۱] (Equus africanus asinus) جانوری اهلی از خانوادهٔ اسبان است. خر وحشی آفریقایی جد وحشی خرهای اهلی است. این حیوان حدود ۵۰۰۰ سال پیش در مصر یا بینالنهرین اهلی شد. انسانها از این جانور بیشتر برای بارکشی استفاده میکنند. در ایران قبلاً در روستاها خیلی خر پرورش داده میشد اما الان جمعیت خرها در ایران در حال کم شدن است. جمعیت خران دنیا به بیش از ۴۰ میلیون رأس میرسد. خر در فرهنگ عامیانه بسیاری از کشورها نماد حماقت و لجاجت است.
یک خر میانه اندام حدود یک متر بلندی تا ناحیهٔ شانه دارد، اما نژادهای گوناگون آن اندازههای متفاوتی دارند. خرهای سیسیلی تنها ۶۱ سانتیمتر قد میکشند، در حالی که خرهای آمریکایی با بلندای ۱۶۷ سانتیمتر هم دیده شدهاند. رنگ خرها از سفید تا خاکستری یا سیاه گوناگون است. خرها هرچند از اسبها کندروتر هستند اما گامهای استواری دارند و درکشیدن بارهای سنگین در راههای دشوار توانا هستند. قاطر حیوان دورگهای است که از جفتگیری خر نر و اسب ماده زاده میشود و قدرت بارکشی آن بسیار بیشتر از خر و اسب است.[۲] از جفتگیری نریان و ماده خر نیز «یابو» زاده میشود که در انگلیس به آن hinny میگویند.[۳]
واژهنامه لانگمن در تعریف خر این حیوان را خاکستری یا قهوهای، شبیه اسب با گوشهایی بلند تعریف میکند.[۴]
انواع
معروفترین نژادهای خرهای اهلی:
خر امروزه به گونه وحشی فقط در شمال آفریقا، از سومالی گرفته تا حدود رود نیل، بهسر میبَرد، حال آنکه در زمانهای قدیم گروههای وحشی آن در شرق و مرکز آفریقا و در آسیای صغیر به حد وفور وجود داشت.
خر حدود ۵۰۰۰ سال پیش توسط مصریها اهلی شد و به عنوان یک حیوان باربر مورد استفاده قرار گرفت. قد خرها در نواحی مختلف جهان فرق میکند مثلاً قد خرهای هند و سومالی خیلی کوتاه است. رنگ آنها هم در جاهای مختلف دنیا فرق میکند.
در مصر قدیم خر سمبل کودنی بود و افراد کمهوش و کودن را به صورت یک خر نقاشی میکردند و رومیان هم برخورد با یک خر را بدیُمن میدانستند.
درازگوشها به صورت دستههای ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفری به سر میبرند و بیشتر در مناطق بیآبوعلف زندگی میکنند و خوراکشان علف، بوته و برگ درختان است. آنها بسیار قانع، بردبار و زحمتکش هستند و به همین دلیل مورد سوءاستفاده بشر قرار گرفتهاند.
خر نه تنها به عنوان بارکش مفید است بلکه شیرش هم سودمند است، چون کازئینش کمتر از شیر گاو و شیرینیاش بیشتر از آن است، برای افرادی که سوءهاضمه دارند و آنهایی که مبتلا به بیماری سل هستند بسیار سودمند است.
تغذیه
خرها دستگاه گوارش نیرومندی دارند که قادر به هضم موارد خوراکی زبر است. گوارش خرها از اسبها موثرتر است و یک خر نسبت به یک اسب با وزن و قد برابر به غذای کمتری نیاز دارد. میزان غذای مورد نیاز یک خر حدوداً ۱٫۵ درصد وزن بدن او علوفه است.
در مورد تغذیه مناسب برای خرها اختلاف نظر است. بعضی معتقدند که تنها کاه (به ویژه کاه جو) همراه با چریدن در تابستان و یونجه خشک در زمستان برای تغذیه خرها کافیست و تمام مواد غذایی مورد نیاز ایشان از این طریق تأمین میشود. اما برخی دیگر افزودن دانههای غلات به غذای خرها را توصیه میکنند و برخی نیز تغذیه خرها با کاه را اشتباه میدانند.
کاربردها
اقتصادی
خر برای حداقل ۵۰۰۰ سال به عنوان یک حیوان کاری استفاده شدهاست. از بیش از ۴۰ میلیون خر در جهان، حدود ۹۶ درصد در کشورهای در حال توسعه هستند، جایی که از آنها اساساً به عنوان حیوانات باری یا برای کارهای کشیدنی در جابجایی یا زراعت استفاده میشود. بعد از انسان، خر ارزانترین نیروی کار در زراعت است.[۵]
طب سنتی چینی
ژلاتین پوست خر حاصل از جوشیدن پوست در آب، یک محصول دارویی سنتی چینی برای افزایش هموگلوبین و گلبولهای سرخ میباشد.[۶] آلت نری، استخوان، خون، معده و دل و روده، چربی و شیر کاربرد دارویی دارند.[۶]
یک کره الاغ کم سن و سال که هنوز از
شیر مادر تغذیه میکند
میدان جنگ
در طول جنگ جهانی اول جان سیمپسون کرکپاتریک، یک برانکاردبر بریتانیایی که برای لشکر مشترک نیوزیلندی و استرالیایی خدمت میکرد و ریچارد الکساندر «دیک» هندرسون از لشکر بهداری نیوزیلند از خرها برای نجات سربازان آسیب دیده از میدان نبرد گالیپولی استفاده کردند.[۷][۸]
به گفتهٔ نویسندهٔ غذایی، متیو فورت، خرها در ارتش ایتالیا استفاده شده بودند. تفنگداران چخماقی کوهستان هر یک، یک خر برای حمل ادوات جنگیشان داشتند که در شرایط اضطراری حیوان میتوانست خورده شود.[۹]
همچنین خرها برای حمل مواد منفجره در درگیریهایی شامل جنگ در افغانستان و غیره استفاده شدهاند.[۱۰][۱۱]
ادبیات
ایرج میرزا شعری طنز دربارهٔ مناظرهٔ انسان با خر دانا سرودهاست. همچنین مولوی و فردوسی، هر یک در شعری، دربارهٔ انسانهایی که کارهای تقلیدیِ ندانسته انجام میدهند، داستانی مشترک[نیازمند منبع] از شخصی که رابطهٔ جنسی با خر را بدون کدو از دیگری تقلید کرده مثال زدهاند.
سیاست
اندرو جکسون یکی از اولین رهبران برجستهٔ حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا بود. دشمنان او نام او را به «جکاس» به عنوان یک اصطلاح مضحک از یک حیوان نفهم تحریف کردند. اما دموکراتهای آمریکا از پیامدهای آن استقبال کرده و آن را برگزیدند، از این رو خر به یک نشان ماندگار و بسیار شناخته شده و نیمه رسمی برای حزب دموکرات تبدیل شد. بیشترین تأثیر ماندگار آن از کارتونهای ۱۸۷۰ توماس نَست در مجلهٔ هفتگی هارپر میآید.[۱۲]
در کردستان عراق نیز رهبران حزب خران کردستان عراق بر این باورند که خر موجودی بیآزار و زحمتکش است از این رو خر را محترمتر از شیر میدانند. در این باره میتوان به مقایسهای توسط عمر کلول دربارهٔ نام نایاب خَردِل با نام رایج شیردل اشاره کرد.
رای خرکی به رای دادن بدون حساب و کتاب که بر اساس صلاحیت نامزدهای انتخابات نباشد نیز رای خرکی گفته میشود.
آشپزی
خوراک آلت خر در رستورانی در
پکندر شرق آسیا از گوشت، پوست و تقریباً تمام اعضای خر در آشپزی استفاده میشود.[۱۳] یک ضربالمثل قدیمی چینی میگوید: «خوراک اژدها در آسمان (بهشت) و خوراک خر روی زمین».[۱۳] از آلت تناسلی این حیوان در طبخ غذا استفاده میشود و برخی رستورانها چون رستورانهای گوا لی ژوانگ به عرضهٔ این غذا میپردازند.[۱۴][۱۵] رستورانهای گوا لی ژوانگ متخصص در ارائه خوراک از آلات تناسلی و دنبلان) گونههای مختلف حیوانات است.[۱۴][نکته ۱] چینیها معتقدند که خوردن آلت نری میتواند قوای جنسی را تقویت کند.[۱۴]
از دیگر غذاهایی که با گوشت خر تهیه میشود میتوان به خربرگر اشاره کرد.
آلت تناسلی
آلت تناسلی این جانور در آشپزیِ کشورهای شرق دور به کار برده میشود.[۱۳][۱۵] اندازهٔ آلت تناسلی خر نر در حالت برانگیختگی (نعوظ) به چهل تا شصت سانتیمتر میرسد که گرچه در مقایسه با انسان بسیار بزرگ است، اما در مقایسه با سایر جانوران (بدون توجه به جثهٔ جانور) رکورددار نیست. آلت نهنگ دو و نیم متر، آلت فیل یک و نیم متر، و آلت گاومیش آمریکایی ۹۰ سانتیمتر طول دارد.[۱۶]
نگارخانه
-
-
-
-
-
-
+ نوشته شده در پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 20:18 توسط نویان
|
گُربه (نام علمی: Felis catus) یک گونهٔ اهلی گوشتخوار از پستانداران است که جثهٔ کوچکی دارد.[۲][۱] گربه تنها گونهٔ اهلی در خانوادهٔ گربهایان است و برای تمایز دادن آن از اعضای وحشی این خانواده، اغلب از آن تحت عنوان گربهٔ خانگی یاد میشود.[۴] گربه میتواند گربهٔ خانگی، گربهٔ مزرعه یا گربهٔ رمیده باشد؛ گربههای رمیده آزاد هستند و از تماس با انسان اجتناب میکنند.[۵] گربههای خانگی بهدلیل همراهی و توانایی آنها در شکار جوندگان برای انسان ارزشمند هستند. حدود ۶۰ نژاد گربه تاکنون به ثبت رسیدهاست.[۶]
گربه از نظر آناتومی شبیه سایر گونههای گربهسانان است. آنها بدنی منعطف دارند و سریع واکنش نشان میدهند، دندانهایی تیز و پنجههایی جمعشونده دارند که برای کشتن طعمههای کوچک کاربرد دارد. گربهها توانایی دید در شب دارند و حس بویایی آنها نیز بهخوبی تکامل یافتهاست. ارتباطات گربهها شامل صداسازی مانند میو، خُرخُر، صدای لرزش، خسخس، غرغر و همچنین زبان بدن مخصوص گربه است. گربه برای شکار بیشتر در هنگام سپیدهدم و غروب (پگاهرو) فعال است که میتواند صداهای با بسامد بالاتر یا پایینتر برای گوش انسان را بشنود، مانند گوشهای موش و دیگر پستانداران کوچک.[۷]
گربههای خانگی ماده میتوانند از بهار تا اواخر پاییز بچهگربه داشتهباشند، زایمان اغلب شامل دو تا پنج بچهگربه است.[۸] گربههای خانگی به منظور زاد و ولد پرورش داده میشوند و در رویدادهای مشخصی به نمایش گذاشته میشود، سرگرمیای که تحت عنوان فانتزی گربه معروف است. عدم کنترل بر پرورش گربههای خانگی، ناموفقبودن برنامههای عقیمسازی در کاهش تعداد آنها و همچنین رها کردن این حیوانات خانگی در طبیعت، منجر به پدید آمدن تعداد زیادی گربهٔ خیابانی در سراسر جهان شده که این موضوع میتواند به کاهش جمعیت و انقراض گونههایی از پرندگان، پستانداران و خزندگان منجر شود.[۹]
گربهها ابتدا در حدود سالِ ۷٫۵۰۰ پیش از میلاد در خاور نزدیک اهلی شدند.[۱۰] مدتها تصور میشد که اهلیکردن گربه در مصر باستان آغاز شدهاست، زیرا از حدود سال ۳٫۱۰۰ پیش از میلاد به گربهها در مصر باستان احترام گذاشته میشد.[۱۱][۱۲] تا سال ۲۰۲۱ میلادی، ۲۲۰ میلیون گربهٔ دارای صاحب و ۴۸۰ میلیون گربهٔ ولگرد در جهان وجود داشت.[۱۳][۱۴] در سال ۲۰۱۷، گربهٔ خانگی با ۹۵ میلیون جمعیت، دومین حیوان خانگی محبوب در ایالات متحدهٔ آمریکا بود.[۱۵][۱۶][۱۷] در بریتانیا، ۲۶ درصد از بزرگسالان گربه دارند که جمعیت این گربهها تا سال ۲۰۲۰ میلادی ۱۰٫۹ میلیون بودهاست.[۱۸] در ایران نیز تخمین زده میشود که تعداد گربهها بین ۱ تا ۲ میلیون عدد باشد.[۱۹]
در زبانهای ایرانی[ویرایش]
گُربه در فارسی برگرفته از «گُربَک» در زبان پارسی میانه است. نام این حیوان در فارسی دری «پُشَک» یا «پِشَک» است و در زبان پشتو به آن «پیشو» میگویند. در لهجههای محلی نیز صورتهای پیشی، مالی، نازو و پیچا استفاده میشود.[۲۰]
در زبانهای دیگر[ویرایش]
ریشهٔ واژهٔ 'Cat (به معنای گربه) در زبان انگلیسی، برگرفته از catt در انگلیسی باستان است که تصور میشود از cattus در لاتین پسین گرفته شدهباشد.[۲۱]
همچنین عقیده بر این است که 'cattus' از واژهٔ ϣⲁⲩ šau در زبان قبطی مشتق شده و "tomcat"، یا صورت مؤنث آن با پسوندساز -t است.[۲۲] واژهٔ لاتین ذکرشده، ممکن است از دیگر زبانهای آفروآسیایی[۲۳] یا زبانهای نیلوصحرایی گرفته شدهباشد. واژهٔ kaddîska (بهمعنای گربهٔ وحشی) در زبان نوبی و kadīs در زبان نوبین، سرچشمههای احتمالی یا مرتبط هستند.[۲۴] واژهٔ نوبی میتواند وامواژهای از قَطّ یا قِطّ در زبان عربی باشد. به احتمال زیاد این صورتها از یک کلمهٔ ژرمنی باستان نشأت گرفتهاست که به لاتین و از آنجا به یونانی و سپس به سریانی و عربی وارد شدهاست.[۲۵] همچنین ممکن است که این واژه از زبانهای اروپای شمالی و ژرمنی مشتق شدهباشد که خود این زبانها آن را بهصورت وامواژه از زبانهای اورالی گرفتهباشند؛ این واژه در زبان سامی شمالی gáđfi، و در مجاری hölgy, "stoat" است که هر دو برگرفته از *käďwä در زبان نیااورالی هستند.[۲۶]
واژهٔ انگلیسی puss که به صورتهای pussy و pussycat نیز ادامه پیدا کرده، از سدهٔ شانزدهم میلادی وجود داشته و احتمالاً از poes در هلندی اخذ شده که آن نیز از puuskatte در آلمانی سفلی گرفته شده و با kattepus در سوئدی، یا pus و pusekatt در نروژی مرتبط است. صورتهای مشابهی از این واژه در زبان لیتوانیایی (puižė) و ایرلندی (puisín یا puiscín) وجود دارد. ریشهشناسی این واژه نامشخص است، اما ممکن است صرفاً نامآوایی برای صدا زدن گربه و جلب توجه او بوده باشد.[۲۷][۲۸]
کارل لینه در سال ۱۷۵۸ میلادی نام علمی Felis catus را برای طبقهبندی گربهٔ خانگی به کار برد.[۱][۲] Felis catus domesticus در سال ۱۷۷۷ توسط یوهان کریستیان پلیکارپ ارکسلبن پیشنهاد شد.[۳] Felis daemon توسط کنستانتین ساتونین در سال ۱۹۰۴ پیشنهاد شد که گربهٔ سیاهی در قفقاز جنوبی بود که بعداً بهعنوان یک گربهٔ خانگی شناخته شد.[۲۹][۳۰]
در سال ۲۰۰۳ کمیسیون بینالمللی نامگذاری جانوری تصویب کرد که گربهٔ خانگی یک گونهٔ متمایز با نام Felis catus است.[۳۱][۳۲] در سال ۲۰۰۷، در پی تحقیقات فیلوژنتیک، گربهٔ خانگی تحت عنوان F. silvestris catus زیرگونهای از گربهوحشی اروپایی (F. silvestris) در نظر گرفتهشد.[۳۳][۳۴] در سال ۲۰۱۷ اتحادیهٔ بینالمللی حفاظت از طبیعت پس از پیشنهاد قوانین جهانی نامگذاری برای جانوران، گربهٔ خانگی را بهعنوان گونهای متمایز و تحت عنوان Felis catus در نظر گرفت.[۳۵]
جمجمههای گربهٔ وحشی (بالا سمت چپ)، گربهٔ خانگی (بالا سمت راست) و ترکیبی بین این دو (پایین).
گربهٔ خانگی یکی از اعضای خانوادهٔ گربهایان است که نسبی مشترک در حدود ۱۰–۱۵ میلیون سال پیش دارند.[۳۶] سردهٔ گربهها در حدود ۶–۷ میلیون سال پیش از گربهایان منشعب شد.[۳۷] نتایج تحقیقات فیلوژنتیک تأیید میکند که گونههای گربههای وحشی از طریق گونهزایی همبوم یا زایمان پاراپاتریک تکامل یافتند، در حالی که گربهٔ اهلی از راه زادگیری گزینشی به فرگشت رسیدهاست.[۳۸] گربهٔ اهلی و نزدیکترین جد وحشی آن، هر دو ۳۸ کروموزوم[۳۹] و تقریباً ۲۰٬۰۰۰ ژن دارند.[۴۰] گربهٔ پلنگی (Prionailurus bengalensis) در حدود سال ۵۵۰۰ پیش از میلاد بهطور مستقل در چین اهلی شد. این خط از گربههای «تا حدی اهلی»، هیچ اثری در جمعیت گربههای خانگی امروزی ندارند.[۴۱]
اهلیکردن+ نوشته شده در جمعه 17 تير 1401 ساعت: 3:08 توسط نویان |
اسب یا باره[۱] (نام علمی: Equus ferus caballus),[۲][۳] یکی از دو زیرگونههای اسب وحشی (Equus ferus) است. این جانور پستاندار و تکسُم است و به تیره اسبان تعلق دارد. فرگشت اسب از ۴۵ تا ۵۵ میلیون سال پیش به این سو آغاز شدهاست، گذشتهٔ اسبهای بزرگ و تکسم امروزی به جانورانی کوچکجثه و چندسم بازمیگردد . نزدیک به ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد انسان تلاش کرد تا اسب را اهلی کند. گمان بر این است که تا سال ۳۰۰۰ پیش از میلاد اسبهای اهلی در جاهای گوناگونی از زمین حضور داشتند. اسبهای زیرگونهٔ caballus اهلی شدهاند، اگرچه بسیاری از آنها در طبیعت آزاد زندگی میکنند. البته اسبهایی وجود دارند که هرگز اهلی نشدهاند؛ برای نمونه اسب شوالسکی تنها زیرگونهای است که به راستی تاکنون وحشی باقی ماندهاست. در فارسی به اسب ماده، «مادیان» و به اسب نر، «نریان» میگویند. فرزند آنها کره اسب خوانده میشود.
اندامهای اسب به گونهای است که به آن اجازه میدهد بیدرنگ سرعتش را در برابر درندگان بالا برد. اسب توان بالایی در نگه داشتن تعادلش در هنگام دویدن دارد، همچنین میتواند بیدرنگ خود را آمادهٔ نبرد یا فرار از دشمن کند. اسبها میتوانند به صورت ایستاده یا نشسته بخوابند. دوران بارداری اسب ماده (مادیان) نزدیک به یازده ماه است. نوزاد اسب که کُرّه نام دارد اندکی پس از آنکه به دنیا آمد میتواند روی پاهایش بایستد و بدود. بیشتر اسبهای اهلی در میانهٔ دو تا چهار سالگی زیر زین یا مهار (برای درشکه) تمرین میبینند. اسب در پنج سالگی کاملاً بالغ میشود و میتواند میان ۲۵ تا ۳۰ سال نیز عمر کند.
نژاد اسب بسته به خوی جانور، دارای سه دستهٔ مهم است: اسبهای سرزنده یا «پُرحرارت» که میتوانند در سرعتهای بالا داشته باشند، اسب «خونسرد» مانند اسبهای بارکشی و اسبچه که برای کار سنگین و سرعت کم مناسبند، و «اسبهای خونگرم» که از ترکیب دو نژاد دیگر به دست آمدهاند که برای سواریهای با هدف ویژه آموزش میبیند و در اروپا معمول هستند. امروز بیش از ۳۰۰ گونه اسب در جهان وجود دارد که هرکدام برای هدف ویژهای پرورش مییابند.
انسان و اسب در موردهای گوناگونی به صورت رقابتی یا نارقابتی با هم اندرکنش دارند؛ مانند کار به صورت اسب پلیس، کشاورزی، کارهای تفریحی و درمانی. از دیرباز اسبها در میدانهای جنگ کاربرد داشتهاند و به همین دلیل فنها و ابزارهای سوارکاری و کنترل اسب بسیار گستردهاند. فرآوردههای بسیاری از اسب به دست میآید که از آن جمله میتوان به: گوشت، شیر، مو، استخوان، پوست و برداشت مواد دارویی از ادرار مادیان باردار اشاره کرد. انسانها برای اسبهای اهلی، خوراک، آب، پناهگاه، مراقبتهای پزشکی و نعل فراهم میکنند.
- همچنین ببینید: واژههای ساخته شده از اسب
واژه اسب (Aspa) (آفریده نیک) که در اوستا آمدهاست، خود یک واژه، از دوره پیش از تاریخ و به احتمال زیاد مادی(پارتی، اوستایی) است، و در پارسی باستان (asa)بوده و در سانسکریت(acva) آمدهاست؛ و بسیاری از نامهای اساطیری در متون کهن از این واژه گرفته شدهاست، به مانند: «اسپریس» به معنی میدان اسب دوانی و «اسپست» به منای یونجه که با تلفظی متفاوت به برخی زبانهای دیگر منتقل شدهاست.[۴]
نام اسب همواره با واژههایی مانند چابکی همراه بودهاست. پیشینیان برای اسبهای خود احترام بسیاری قائل بودند به گونهای که صاحب اسب، نیاکان اسب نژادین خود را تا ۱۲ نسل پشت میدانست و به هنگام مرگ اسبش به شدت غمگین میشد.[نیازمند منبع] همچنین اسب را جانوری نجیب نیز میشناسند؛ ولی در هنگام خشم اسب نزدیکی به او بسیار خطرناک است.
اسب را در پارسی میانه و اوستایی نیز اَسپ (asp)میگفتند. نامهای بسیاری از بزرگان ایرانی در روزگار باستان دارای پسوند -اسپ بودهاست (مانند گشتاسپ، ارجاسپ، گرشاسپ، جاماسپ، لهراسپ، ویشتاسپ، هیدراسپ، بیوراسپ، ساتاسپ و …)که نشان از اهمیت این جانور در میان ایرانیان است.[۵] در زبان سانسکریت این واژه به ریخت azva بوده که واژه سوار و اسوار نیز در زبان پارسی کنونی از همین ریشهاند. خود این واژه از ریشهٔ واژهٔ هندواروپایی *eḱwa یا eḱwo ریشه گرفتهاست.[۶] اسب برای نخستین بار در آسیای میانه اهلی شدهاست.[۷] سپس به دشتهای ایران راه یافتهاست. در ایران باستان به ویژه دوره هخامنشی اسب نقش بسیار زیادی داشت به اسبهای تربیتیافته «پارس» میگفتند، عربها این کلمه را به «فارس» معرب کردهاند و آن را به معنی تیزرو و سوارکار ورزیده به کار میبرند. اسب جانوری است که با سرما و شرایط سخت کوهستانی سازگار است، بر خلاف شتر که با شرایط گرم و شنزار و سرزمین عربی سازگار بودهاست.
ردهبندی و فرگشت[ویرایش]
اسب برای ادامه بقا خود را برای زندگی در مناطق باز و وسیع و علفزارها سازگاری داد. در چنین زیستبومی، جانوران چراکننده بسیار بزرگ، به ویژه نشخوارگران، توانایی ادامه حیات نداشتند.[۸] اسبها و دیگر اسبیان جانورانی فردسم از راسته فردسمان هستند، گروهی از پستانداران که در دوره ترشیاری بر زمین حکم میراندند. در گذشته، این راسته شامل ۱۴ تیره بود ولی امروزه تنها ۳ تیره از آنها (اسبان، تپیرها، و کرگدنها) باقیماندهاند.[۹]
کهنترین گونه شناختهشده از تیره اسبان خرگوشکدد (نام علمی: Hyracotherium) است که میان ۵۵ تا ۴۵ میلیون سال پیش در دوره ائوسن زندگی میکرد. این جانور ۴ انگشت در هر پای جلویی داشت و ۳ انگشت در پاهای عقبی.[۱۰] انگشت اضافه در پاهای جلو با پدیدار شدن میاناسبآبی (نام علمی: Mesohippus) در ۳۷ تا ۳۲ میلیون سال پیش از میان رفت.[۱۱] با گذر زمان، انگشتهای کناری (بیرونی) اضافی کوچک و کوچکتر شدند تا آنکه ناپدید گشتند. همه آنچه در اسبهای کنونی باقی ماندهاست تعدادی استخوان وستیجیال کوچک در پا زیر زانو است.[۱۲] پاهای آنها همچنین با ناپدید شدن انگشتان بلندتر شد تا آنکه اسبها تبدیل به سمدارانی شدند که میتوانستند با سرعت زیاد بدوند.[۱۲] تا هنگام ۵ میلیون سال پیش، اسب نوین کنونی پدید آمده بود.[۱۳] دندانهای اسب همچنین خود را از دندانهایی برای خوردن گیاهان نرم و گرمسیر به دندانهایی برای جویدن علفهای اندکی خشکتر و سپس علفهای دشت و صحراها تغییر دادند. از این رو، اسبهای نخستین از جانورانی برگخوار و جنگلنشین به جانورانی علفخوار و ساکن مناطق نیمهخشک سراسر جهان از جمله استپهای اوراسیا و دشتهای بزرگ آمریکای شمالی تبدیل شدند.
تا هنگام ۱۵٬۰۰۰ سال پیش، اسب امروزین جانوری با گستردگی فراوان در هامشمالگان بود. استخوانهای اسب از این دوره، یعنی پایان پلیستوسن، در اروپا، اوراسیا، برینژیا ، و آمریکای شمالی یافت شدهاند.[۱۴] این در حالی است که میان ۱۰٬۰۰۰ تا ۷٬۶۰۰ سال پیش، اسب در آمریکای شمالی منقرض شد و در دیگر نقاط نیز کمیاب.[۱۵][۱۶][۱۷] دلایل این انقراض هنوز به درستی شناخته نشدهاند، ولی یک نگره به این اشاره میکند که انقراض در آمریکای شمالی مصادف با ورود انسان بود.[۱۸] دیگر بررسی بر این باور است که تغییرات آب و هوایی باعث ایجاد توندراهایی فاقد گیاهان مفید برای این جانوران در نزدیک به ۱۲٬۵۰۰ سال پیش شد.[۱۹]
اسبهای وحشی در حال حاضر[ویرایش]
گلهای از اسبهای شوالسکی در حال چریدن
اسب وحشی راستین اسبی است که هیچ نیایی نداشته باشد که توسط انسان اهلی شده باشد. با این حال بیشتر اسبهایی که امروزه «وحشی» خوانده میشوند در حقیقت اسبهایی هستند که نیاکانشان به دلایل گوناگون از گلهای که درشان بودهاند جدا شده و اندک اندک به روش زندگی پیشین بازگشتهاند.[۲۰] تنها دو زیرگونه اسب وحشی راستین تارپان و شوالسکی توانستند به روزگار کنونی برسند و از آن میان نیز تنها دومی امروزه باقی ماندهاست.
اسب شوالسکی (با نام علمی Equus ferus przewalskii) که پس از نیکولای شوالسکی کاشف روس نامگذاری شد زیرگونهای کمیاب از اسب است. این جانور با نام «اسب وحشی مغولستان» نیز شناخته میشود. مردم مغولستان آن را با نام تاکی میشناسند و قرقیزها آن را کیرتاگ صدا میکنند. این زیرگونه میان سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۹۲ در طبیعت منقرض شده بود، با این حال دستههای کوچکی از آنها در باغوحشهای سراسر جهان نگهداری میشدند. در ۱۹۹۲، در پی تلاشهای چند باغوحش برای بازگرداندن آن به حیات وحش،[۲۱] اسبهای شوالسکی وحشی در مغولستان رها شدند و امروزه میتوان آنها را در این کشور یافت.[۲۲][۲۳]
تارپان یا اسب وحشی اروپایی (با نام علمی Equus ferus ferus) در اروپا و بیشتر آسیا یافت میشد. این جانور دوران تاریخی را پشت سر گذاشت ولی در ۱۹۰۹ منقرض شد. در این سال واپسین اسب در اسارت در باغ وحشی در روسیه درگذشت،[۲۴] و بدین وسیله، تبار ژنتیکی از دست رفت. تلاشهایی برای بازآفرینی تارپان انجام گرفته که منجر به تولید اسبهایی با ویژگیهای ظاهری بیرونی همانند با اسبهای وحشی پیشین شدهاست، اما به دلیل آنکه والدین این اسبها وحشی نبودهاند، نمیتوان اسبهای جدید را وحشی دانست.[۲۴][۲۵][۲۶]
اسب پرزووالسکی+ نوشته شده در جمعه 17 تير 1401 ساعت: 3:02 توسط نویان
|
کوآلا جانوری گیاهخوار و کیسهدار و بومی استرالیا است. نزدیکترین جانور به کوآلا از نظر ظاهر وامبَت است. آنها روزها روی شاخههای پهن اکالیپتوس میخوابند و بچههایشان را هم همانجا بهدنیا میآورند. کوآلاها از برگهای اکالیپتوس تغذیه میکنند و این رژیم غذایی انرژی اندکی را در اختیار آنها قرار میدهد.[۴] بههمین دلیل این جانور ساعتهای طولانی را بر روی شاخههای درخت میخوابد که به ۲۰ ساعت در روز نیز میرسد.[۵][۶] سال ۲۰۱۹ تعداد بسیار زیادی کوآلا در آتشسوزی جنگلهای استرالیا سوختند و از بین رفتند.[۷] نام کوآلا در زبان بومیان استرالیا بهمعنی «آبنخور» است؛ زیرا این حیوانات رطوبت را از خوردن برگ دریافت میکنند و به ندرت آب میخورند.[۸][۹]
یک کوآلای دو ساله در باغوحش وریبی در استرالیا
کوآلاها فقط در جنگلهای اُکالیپتوس استرالیا زندگی میکنند. آنها هر شب با دستهای پرقدرتشان شاخهها را میگیرند و شاخه به شاخه برگهای سخت اکالیپتوس را میخورند. آنها هر روز میانگین ۳۰۰ تا ۴۰۰ گرم برگ اکالیپتوس میخورند. آنها بهعلت خوردن برگهای اکالیپتوس همیشه بوی این برگ را میدهند. هیچ جانور دیگری جز کوآلا نمیتواند برگهای سخت اکالیپتوس را بخورد.[۱۰]
کوآلای مادر پس از ۶ ماهگی و به منظور گذران رژیم غذایی فرزندش از شیر به گیاه اکالیپتوس، نوع ویژهای از مدفوعش را بهعنوان غذا به او میدهد.[۱۱] باکتریهایی در دستگاه گوارشی این پستاندار وجود دارند که به آنها کمک میکنند رشتههای سلولزی موجود در برگ اکالیپتوس را بشکنند. در هنگام گذار از شیر مادر به تغذیه اکالیپتوسی، مادر نخست با کمک آن مدفوع و در طی یک ماه، به فرزند خود میکرو ارگانیسمهای مورد نیاز برای هضم گیاه را میخوراند. پس از آنکه بدن فرزند پروتئینهای مورد نیاز برای هضم را بهدست آورد، تغذیه اصلی با برگ اکالیپتوس آغاز میشود.[۱۲][۱۳]
+ نوشته شده در چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 19:33 توسط نویان
برچسب ها:
|
خَرگوش پستانداری گیاهخوار، از تیرهٔ خرگوشان است که اندامی شبیه به گربه و گوشهای دراز و لبهای شکافدار دارد. دستهای خرگوش از پاهایش کوتاهتر هستند و بسیار تند حرکت میکند و دارای انواع مختلف است.
در هنگام زمستان به دلیل داشتن پوست سفید پیدا کردن خرگوش در برف دشوار است. تغییر رنگ پوست این جانور مربوط به ویژگیهای حیات آنها است؛ یعنی در زمستان سفید شدن پوست این جانور را میتوان سازش با محیط ویژگیهای حیات دانست. خرگوش قطبی سوراخهایی به عمق ۲ متر در برف حفر میکند تا از نوباوگان خود در هنگام خطر محافظت کند.
یکی از گونههای خرگوش، خرگوش آنقوره است. با توجه به میانگین ۵ تا ۶ بچه در هر زایمان، میتوانند ۵۰ تا ۶۰ بچه در سال تولید کنند. این نوع خرگوش میتواند از سه ماهگی باردار شود.
خرگوشها بیش از ۴۴ گونهاند (اهلی و صحرایی). رنگ آنها خاکستری و قهوهای است. خرگوشهای دستآموز رنگهای گوناگونی دارند. طول آنها تا ۶۰ سانتیمتر و وزن آنها تا ۵ کیلوگرم هم میرسد. طول عمر آنها تا ۶ سال و دشمنان آنها روباه، مار (مانند پایتونان)، عقاب، و انسان هستند. سرعت خرگوش به ۴۰ کیلومتر در ساعت هم میرسد. خرگوش در هر دوره بارداری، بین ۶ تا ۸ بچه به دنیا میآورد.
خرگوشها میتوانند در چمنزار، علفزار، جنگلهای کم درخت، جنگلهای انبوه، تالاب و حتی بیابان زندگی کنند.[۱] این جانور به صورت گروهی زندگی میکند. شناخته شدهترین گونهٔ خرگوش یعنی خرگوش اروپایی در سوراخهایی درون زمین زندگی میکند. و میتواند به سرعت به محیط اطرافش خو بگیرد[۱]
بیش از نیمی از خرگوشهای جهان در آمریکای شمالی زندگی میکنند.[۱] همچنین جنوب غربی اروپا، آسیای جنوب شرقی، سوماترا، برخی جزیرههای ژاپن و بخشهایی از آفریقا و آمریکای جنوبی هم زیستگاه این جانورند. به صورت طبیعی نباید در بیشتر بخشهای اوراسیا خرگوش پیدا کرد. با این حال هماکنون شماری از گونههای خرگوش صحرایی در این منطقه یافت میشود. بیشتر خرگوشها در اثر مبادلهٔ بزرگ میان آمریکا وارد آمریکای جنوبی شدند. بیشتر این قاره تنها یک گونه از این جانور، خرگوش برزیلی، را دربردارد؛ درحالی که بیشتر مخروط جنوبی آمریکا بدون خرگوش است.
خرگوشهای اروپایی به بسیاری از نقاط جهان برده شدهاند.[۲]
حفرهٔ بینی خرگوش توسط استخوان نرمی پیوند خوردهاست که تنها هنگام بلعیدن کنار میرود برای همین خرگوشها همواره ناچارند از راه بینی نفس بکشند. خرگوشها دو سری دندان پیشین دارند که یکی پشت دیگری جای دارد. به کمک این دندانها است که میتوان خرگوشها را از دستهٔ جوندگان، که بیشتر با آنها اشتباه گرفته میشوند جدا کرد.[۳] کارل لینه ریشهٔ خرگوشها و جوندگان (مانند موش صحرایی، موش، سنجاب، همستر، سگ آبی و …) را در گروه سنجابکسانان ردهبندی کرده بود. بعدها تصمیم بر آن شد که این دو دستهٔ جانوری را از گروه جدا کنند. آنها علت این همانندیها را تنها در فرایند فرگشت جانوران دیده بودند. هرچند، امروزه با مطالعه بر روی DNA و شناسایی اجداد آنان نتیجهگیری شده که خرگوشها و جوندگان دوباره به گروه سنجابکسانان مربوط دانسته شود.[۴]
گوشهای بلند خرگوشها که گاهی بلندتر از ۱۰ سانتیمتر (۴ اینچ) هم میشوند احتمالاً برای شناسایی درندگان سازگار شدهاند. دو پای پشتی آنها بسیار نیرومند هستند و چهار انگشت دارند. اما پنجههای پیشین آنها دارای پنج انگشت است.[۵] خرگوش در هنگام استراحت، جانوری کفرو است. درحالی که هنگام دویدن بر روی پنجه به این سو و آن سو میرود. برای همین بیشتر، خرگوشها را جانورانی پنجهرو میدانند. اندازهٔ بدن خرگوش میتواند از ۲۰ سانتیمتر (۸ اینچ) و ۰٫۴ کیلوگرم تا ۵۰ سانتیمتر (۲۰ اینچ) و بیش از ۲ کیلوگرم برسد. خز بدن آنها هم معمولاً نرم و بلند است و سایههای قهوهای، خاکستری و زرد-قهوهای دارد.[۲] بعضی نژادهای خرگوش مانند «فلمیش جاینتز» تا ۶ کیلو وزن و ۷۵ سانتیمتر قد دارند. رکورد بزرگترین خرگوش جهان، متعلق به خرگوشی به نام «داریوس» است که ۱۳۱ سانتیمتر قد و ۱۸ کیلو وزن دارد.[۶]
بیشتر گوارش خرگوشها در رودهٔ بزرگ و کورروده انجام میشود. کورروده این جانور نزدیک به ۱۰ سانتیمتر بزرگتر از معده است و همراه با رودهٔ بزرگ نزدیک به ۴۰ درصد فرایند گوارش را بر دوش میکشد.[۷] ساختار ماهیچهای ویژهٔ اندام کورروده در این جانور اجازه میدهد تا روده بتواند رشتههای گیاهی را از مواد گوارش شدنی جدا کند و رشتهها را به صورت مدفوع از بدن بیرون کند. درحالی که مواد مغذیتر از راه غشاء مخاطی به صورت کوررودهپروری جذب میشود. نام دیگر کوررودهپروری «مدفوع شبانه» است. این مواد دارای ویتامین، پروتئین و مواد معدنی فراوانی است که برای سلامتی بدن خرگوش نیاز است. خرگوش این مواد را میخورد تا بتواند نیازهای خوراکی بدنش را فراهم کند (فرایندی مانند نشخوار کردن با اندکی تفاوت) پوشش مخاطی اجازه میدهد تا مواد مغذی از راه بخش اسیدی معده بگذرد و برای گوارش به روده برسد. خرگوشها با این فرایند میتوانند مواد مغذی بیشتری را از خوراکشان بیرون بکشند.[۸]
خرگوش جانوری است که همواره شکارچیان در کمین آنند. برای همین همواره ناچار است نسبت به پیرامونش هشیار باشد. برای نمونه در بخش مدیترانهای اروپا، روباههای قرمز، گورکن و یک گونه از وشق ایبری از شکارچیان همیشگی خرگوش هستند.[۹] خرگوش درصورت روبرویی با یک احتمال خطر، سر جایش خشکش میزند. پیرامونش را نگاه میکند و به دیگر خرگوشها هشدار میدهد. در هنگام هشدار انگشت شست قویترش را بر روی زمین میگذارد. خرگوشها میدان دید بسیار گستردهای دارند.[۱۰] آنها برای گریختن از چنگال شکارچی به صورت زیگ زاگ میپرند و درصورت گرفتاری با پاهای پشتی خود محکم بر بدن شکارچی میکوبند. همچنین از دندانهای نیرومندشان کمک میگیرند و با گاز گرفتن تلاش میکنند تا از کشمکش بگریزند.[۱۱]
میانگین زمان خواب برای یک خرگوش در قفس ۸٫۴ ساعت است.[۱۲]
چون خرگوش در پایین زنجیره غذایی جانوری است زیاد شکار دیگر جانوران میشود. برای دیدن شکارچیانی که از پشت به آنها حمله میکنند چشم خرگوش در کنار سر (و نه رو به جلو) قرار گرفتهاست تا شکارچیان را زودتر ببینند. اما این باعث شده که خرگوش، یک نقطه کور ۱۰ درجهای درست مقابل خود داشته باشد؛ یعنی اگر تهدیدی، درست جلوی بینی خرگوش باشد احتمالاً آن را نمیبیند. همچنین به این دلیل که چشمان خرگوش در دو طرف سرش است سخت بتواند همزمان با دو چشمشان چیزی را ببینند. برای همین برای دیدن کامل یک جسم از یک چشم خود استفاده میکند. به بیان دیگر خرگوش در هنگام دویدن به سختی بتواند برآوردی از سرعت و مسافت رسیدن به چیزی داشته باشد.[۶]
نرخ تولید مثل خرگوشها بسیار بالا است. فصل جفتگیری بیشتر خرگوشها ۹ ماه است. فصل جفتگیری برای خرگوشهای استرالیا و نیوزیلند از روزهای پایانی ژوئیه آغاز میشود و تا پایان ژانویه ادامه دارد. در حالی که برای دیگر خرگوشها، در بازهٔ فوریه تا اکتبر است. دوران بارداری معمولی هم برای آنها سی روز است و میتوان انتظار داشت در هر بارداری، چهار تا دوازده بچه به دنیا آید. یک بچه خرگوش، چهار تا پنج هفته شیر میخورد. این بدین معنی است که در یک فصل، یک خرگوش ماده میتواند ۸۰۰ بچه، نوه و نتیجه (فرزند نوه) تولید کند. یک خرگوش ماده، از شش ماهگی و یک خرگوش نر، از هفت ماهگی، آمادهٔ جفتگیری است. فرایند جابجایی اسپرم، بیشتر از ۳۰ تا ۴۰ ثانیه طول نمیکشد. رفتارهایی مانند لیسیدن، بو کردن (خرخر کردن) و دویدن به دنبال خرگوش ماده، از جمله کارهای میانهٔ جفتگیری است. همچنین پاشیدن ادرار (برای کشیدن قلمرو) از دیگر رفتارهای جنسی این جانور است.
تخمکگذاری، ده ساعت پس از جفتگیری آغاز میشود. خرگوش ماده پس از جفتگیری، لانهاش را میسازد و با خزهای زیر گردن، شکم و پهلویش مرز لانهاش را مشخص میکند. گاهی برخی خرگوشهای ماده در دورهٔ بارداری ممکن است کمی از موهای بدنشان را از دست بدهند. خرگوش ماده با این کار خزهای روی پستانش
+ نوشته شده در دوشنبه 6 تير 1401 ساعت: 23:24 توسط نویان
برچسب ها:
|
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
+ نوشته شده در دوشنبه 6 تير 1401 ساعت: 21:51 توسط نویان
|
دُلفینها پستاندارانی دریازی از راسته آببازسانان هستند که رابطه نزدیکی با نهنگها و گرازماهیها دارند. اجداد این جانوران جفتسمسانانی بودند که نزدیک به ۵۰ میلیون سال پیش برای پیدا کردن غذا از خشکی به دریا وارد شدند. به صورت تقریبی ۴۰ گونه دلفین وجود دارد که در ۱۷ سرده گوناگون ردهبندی شدهاند.
بدن دلفینها در طی میلیونها سال به تدریج برای زندگی در آب تطابق یافتهاست. دلفینها و دیگر آببازسانان برای حرکت در آب باله دارند و دمشان همچون ایجادکننده پیشرانش کار میکند. بدنشان نیز به گونهای است که برای شنای هر چه سریعتر در آب و ماندگاری برای مدت زمان بیشتر در آن با یک بار نفسگیری مناسب است. نیاز به پدیدآوردن سامانههای عصبی پیشرفته برای پژواکیابی در آب باعث شدهاست که دلفینها مغزهای بزرگ و به نسبت پیچیدهتری به دست آورند. چنین چیزی تواناییهای ادراکی بالایی به آنها بخشیده که باعث شدهاست در میان بعضی از آنها، گونهای فرهنگ نمودار باشد.
آنها همانند بسیاری دیگر پستانداران فرزندانشان را زنده به دنیا میآورند و به آنها شیر میدهند. زیستن گروهی در بسیاری از انواع دلفینها به آنها کمک میکند تا خطرات زندگی در طبیعت را برای خود و فرزندانشان کمینه سازند. آنها از تواناییهایی چون تولید سونار و شنوایی بسیار قوی برای یافتن طعمههایشان بهره میگیرند. غذای این جانوران را ماهی و سرپایان تشکیل میدهند. اما نهنگ قاتل تنها دلفینی است که پستانداران دریایی بزرگ را نیز شکار میکند.
اعضای دو گروه عمده دلفینهای اقیانوسی و دلفینهای رودخانهای در همه آبهای آزاد جهان و همچنین در بعضی رودخانههای در امتداد آب شیرین یافت میشوند. به دلیل تواناییهای هوشی بالا، ظاهر دوستانه، و جنب و جوش همیشگیشان، دلفینها از گذشته در طول تاریخ توجه انسانها را به خود جلب کردهاند. آنها نه تنها در فرهنگ و هنر آدمیان حضور پیدا کردهاند، که انسانها از دلفینها برای کاربردهای گوناگونی چون یافتن ماهی، مینیابی، و حتی خوردن گوشتشان بهره گرفتهاند.
نام دلفین از واژه یونانی دلفیس (δελφίς) آمده که مرتبط با واژه دلفوس (δελφύς) به معنای «رَحِم» در این زبان است.[۱] از این رو میتوان نام این جاندار را به «ماهیای که دارای رَحِم است» تعبیر کرد.[۲] نام این جانور در هرمزگان «کراره» است. دلفین را به زبان محلی در بوشهر «پیسو» مینامند.[۳]
اگرچه همه ۳۳ عضو تیره دلفینسانان به همراه دلفینهای رودخانهای گونهای «دلفین» شناخته میشوند، از دلفینهای بزرگجثهای که طولی بیشتر از ۸ متر داشته باشند اغلب با عنوان «نهنگ» یاد میشود. برای نمونه، نهنگ قاتل و نهنگ خلبان هر دو گونههایی از دلفین هستند.[۴]
فرگشت و ردهبندی[ویرایش]
دلفینها همانند دیگر آببازسانانی چون نهنگها و گرازماهیها، نوادگان پستانداران دریایی هستند. دوره سنگوارهای این جانوران از میوسن پیشین تا امروزه است. اجداد دلفینهای امروزین نزدیک به ۵۴–۵۳ میلیون سال پیش در دوره ائوسن وارد دریا شدند.[۵] بررسیهای انجام گرفته توسط دادههای ایمنیشناسانه، دورگهسازی دیانای-دیانای[پانویس ۲] و زنجیره دیانای میتوکندریایی نشان میدهند که نیاکان آببازسانان به احتمال بسیار سمداران ابتدایی بودند.[۶]
باور بر این است که تیرهٔ پاکنهنگان در ۴۲–۵۲ میلیون سال پیش منشأ بسیاری از آببازسانان، از جمله دلفینهای اقیانوسی، بودهاست. فرگشت این تیره بعدها منجر به پیدایش «نهنگهای نوین» و در نهایت جدا شدن نهنگهای دنداندار از نهنگهای بیدندان در ۳۵ میلیون سال پیش شد. در این هنگام بدن نهنگها دوکیشکل و سرشان دارای پوزه درازی شده بود و فرم کلی بدن تطابق بسیاری برای زندگی در آب پیدا کرده بود.[۷] بوتو در حوضه آمازون در آمریکای جنوبی نشأت گرفت و از راه کرانههای اقیانوس آرام به دیگر رودخانهها راه پیدا کرد.[۸] قدیمیترین سنگوارههای پیدا شده از دلفینها مربوط به ۱۱ میلیون سال پیش در میوسن پسین است.[۹]
بر پایه بررسیهای دیانای مولکولی، نزدیکترین جانور به آببازسانانی چون دلفین اسب آبی است. جمجمه این جانور نیز شباهت زیادی به دلفینها دارد.[۱۰] اسکلت دلفینهای کنونی دارای دو استخوان لگنی کوچک و میلهوار است که گمان میرود بقایای اندام زائدهمانده باشند. در یک مورد غیرعادی در سال ۲۰۰۶ میلادی، یک دلفین پوزهبطری در ژاپن به دام افتاد که دارای بالههای کوچکی در دو سوی شکاف تناسلی خود بود. به باور دانشمندان این بالهها نمونه آشکاری از آن اندامهای وستیجیال یا زائدهمانده بودهاند.[۱۱]
دلفینها به دو گروه عمده تقسیم میشوند که گروه نخست را دلفینهای ساکن اقیانوسها در تیره دلفینسانان تشکیل میدهند و گروه دوم را دلفینهای ساکن رودخانهها در بالاخانواده روددلفینواران. گروه نخست دارای ۳۳ گونه عضو است و گروه دوم تنها ۴ عضو دارد. امروزه دانشمندان تعداد گونههای دلفینهای رودخانهای را تنها ۳ گونه در نظر میگیرند چرا که دلفین رودخانهای چین یا بایجی از سال ۲۰۰۶ به بعد منقرض شد. با آنکه در گونه یا زیرگونه بودن بعضی از دلفینها میان دانشمندان اختلاف است، در کل همه آنها در ۱۷ سردهی گوناگون طبقهبندی شدهاند.[۱۲]
کالبدشناسی یک دلفین پهلوسفید آرام که اسکلت، اندامهای اصلی، دم و شکل بدن را نشان میدهد
در طی ۶۰ میلیون سال فرگشت، بدن دلفینها برای زندگی و شنا در آب خود را تطابق دادهاست. بعضی از مهمترین دگرگونیهای صورت گرفته در اندامهای دلفینها برای زندگی در آب عبارتند از توانایی حرکت در آب، شیرجه، تنظیم دمایی، و تنظیم فشار درونی بدن.[۱۳]
بدن دلفینها دوکوار است که به آنها امکان شنا کردن سریع را میدهد. دم-بالهٔ آنها برای پیشرانش به کار میرود و بالههای کناری نیز برای جهتگیری. بالهٔ فوقانی نیز – در میان نژادهایی که دارای آن هستند – باعث تعادل در هنگام شنا میشود. از آنجا که روشهای شنای گوناگونی در میان گونههای دلفین وجود دارد، سرعت شنای هر گونه ممکن است با دیگری فرق داشته باشد. بیشتر دلفینها با بیشینه سرعتی کمتر از ۱۰ متر بر ثانیه شنا میکنند؛ دلفین خالدار گرمسیری سریعترین دلفین است با ۱۱٫۱ متر بر ثانیه سرعت. این سرعت کمتر از سرعت بسیاری دیگر از آببازسانانی چون نهنگها است.[۱۴][پانویس ۳]
سر بخشی را که وظیفه تولید و دریافت امواج صوتی + نوشته شده در دوشنبه 6 تير 1401 ساعت: 21:31 توسط نویان
|